چند کلمه در شرح محتوای وب‌سایت...

كوندرا

ميلان كوندرا milan kundera، آوريل ۱۹۲۹ در شهر برنو(Brno) چكسلواكي به دنيا آمد. پدرش، لودويك كوندرا، موسيقي شناس و رئيس دانشگاه برنو بود. ميلان كوندرا اولين اشعار خود را در دوران دبيرستان سرود كه انتشار آنها در همان زمان تشويق وتحسين همگان را برانگيخت. وي سال ۱۹۴۸ ديپلم خود را گرفت.

بعداز جنگ جهاني دوم و قبل از شروع تحصيلات دانشگاهي مدتي به عنوان كارگر و نوازنده جاز كار مي كند. سپس وارد دانشكده شده و به مطالعه درمورد موسيقي، فيلم، ادبيات و زيبايي شناسي در دانشگاه «چارلز» شهر «پراگ» مي پردازد. پس از پايان تحصيلاتش نيز مدتي به عنوان دستيار و سپس به عنوان استاد دانشكده فيلم آكادمي هنرهاي نمايشي پراگ مشغول به كار شد و در همان زمان اشعار،مقالات و نمايشنامه هاي خود را منتشر مي ساخت و بعدها به جمع نويسندگان مجلات ادبي چون «Literarninoving» و «Listy» پيوست. وي در سال ۱۹۴۸ همچون بسياري روشنفكران آن زمان باعلاقه به حزب كمونيست پيوست. و در سال ۱۹۵۰ به خاطر تمايلات فردگرايانه از اين حزب اخراج شد. اما بار ديگر از ۱۹۵۶ تا ۱۹۷۰ به اين حزب پيوست.

بعداز فارغ التحصيل شدن، سال ۱۹۵۲ به عنوان سخنران در زمينه ادبيات جهان در آكادمي فيلم منصوب شد. سال ۱۹۵۳ اولين كتابش را كه مجموعه شعري تحت عنوان «انسان، باغ بزرگ» بود منتشر کرد و در سالهاي دهه ۵۰ به عنوان مترجم، مقاله نويس و نمايشنامه نويس كار مي كرد.

به واقع كوندرا بعداز انتشار مجموعه سه قسمتي اشعارش تحت عنوان «عشقهاي خنده دار» شناخته شد. خالق «جاودانگي » در اين اشعار به اجبارهاي دوران استالين مي تازد؛ ادبيات دولتي را نكوهش كرده و به دفاع از انديشه آزاد و مفهوم حقيقي هنر مي پردازد. آن هم هنر سوسياليستي.

آخرين مجموعه شعرش با عنوان «تك گويي»، سال ۱۹۵۷ و با شروع امواج آزادي خواهي در كشورش چاپ مي شود. نويسنده «ژاك و اربابس» پس از آن ديگر مجموعه شعري چاپ نمي كند و به نوشتن رمان روي مي آورد چرا كه «تك گويي» هم مانند «عشقهاي خنده دار» مورد تهاجم اعضاي حزب واقع شد و تا ۸سال بعد اجازه تجديد چاپ نيافت. «عشقهاي خنده دار» سعي در نشان دادن روي ديگر مناسبات ويرانه عاشقانه در جامعه اي متلاطم دارد و به فردگرايي متهم مي شود.

اما… از ۱۹۵۸ نوشتن رمان هاي كوتاه را شروع كرد.

در رمان «زندگي جاي ديگر است» از عدم قدرت تشخيص درست در دوران جواني سخن مي گويد و نهايت در،۱۹۶۰ به آموزش ادبيات در دانشكده سينما  ونيز به تحليل نظرات خود درباره به شهادت بسياري، در پرورش بينش فرهنگي ـ اجتماعي دانشجويان نقش بسزايي داشته است.

وي در سال ۱۹۶۱، نمايشنامه «مالكان كليدها» را مي نويسد كه از ترس و وحشت حاكم برجامعه آن روز سخن مي گويد و مورد استقبال مردم قرار مي گيرد. شاعر «عشق هاي خنده دار» آن را فقط به خاطر سبك خاصش قابل توجه مي شمرد.

اكثر رمانهاي كوندرا به رابطه فرد با اجتماع معطوف است و قرباني شدن افراد را در رژيم هاي توتاليتر بررسي مي كند. نخستين رمان كوندرا، «شوخي»، كه در فرانسه چاپ شد، شهرت جهاني براي او به ارمغان آورد. «شوخي» درسال ۱۹۶۷، منتشر و كوندرا در آن به تقبيح ارزشهاي حاكم برجامعه مي پردازد.

در سال ۱۹۶۸ و پس از اشغال چكسلواكي توسط نيروهاي شوروي، انتشار و عرضه كتابهاي اين داستان نويس در تمام كتابخانه ها ممنوع مي شود. ضمناً حق فعاليتهاي مطبوعاتي نيز از او گرفته مي شود و سال ۱۹۶۹ از دانشكده سينما هم اخراج مي شود. اما سراينده «انسان، باغ بزرگ» باز هم به نوشتن ادامه مي دهد. رمان «زندگي جاي ديگر است» در سال ۱۹۷۳ در فرانسه منتشر مي شود كه پس از چاپ اين رمان و مشكلاتي كه درخصوص همين كتاب برايش ايجاد مي شود به فرانسه مهاجرت مي كند.

رمان هاي «والس خداحافظي»، «كتاب خنده و فراموشي»، «بار هستي»، «جاودانگي »، «هويت» و «جهالت» را كوندرا در دوران تبعيد نوشته است. كتاب «هنر رمان» هم اولين كتاب وي به زبان فرانسه است. رمانهاي كوندرا به اكثر زبانهاي دنيا ترجمه شده اند و رمان «شوخي» و «بارهستي » هم به فيلم درآمده اند. اما فراموش نكنيم اغلب كارگردانان، هنگامي كه مي خواستند آثار كوندرا را به شكل فيلم باز بيافرينند، رغبتي چندان ازخود نشان نمي دادند! دلايل اين موضوع شايد براي كوتوله هاي تازه به دوران رسيده روشن باشد كه براي نويسندگان مطرح امروز، گنگ و نارسا است.

 

سال شمار زندگی

- در سال ۱۹۲۹ در «برنو» چك اسلواكي به دنيا آمد.

- در سال ۱۹۴۷ به حزب كمونيست پيوست و سه سال بعد اخراج شد.

- در سال ۱۹۵۶ بارديگر به عضويت حزب پذيرفته شد و همزمان استاد مدرسه ملي فيلم پراگ بود اما اين موفقيت چندان نپاييد.

- در سال، ۱۹۶۰ آموزش ادبيات در دانشكده سينما به عهده او گذاشته مى شود و او به بررسى و تحليل مسايل فنى نثر مى پردازد. در همين سال اولين نظرات خود را درباره هنر رمان طرح مى كند.

- در سال ۱۹۶۱ نخستين نمايشنامه خود را با موضوع «دوره آلمان و ترس و خشونت ناشى از آن» مى نويسد. مردم از اين نمايشنامه استقبال مى كنند. در نمايشنامه دوم او زير عنوان «دو گوش، دو وصلت»، تاريك انديشى را به صورتى خنده آور و سوررئاليستى به نمايش در مى آورد.

- در ژوئن ۱۹۶۷ در نطق افتتاحيه كنگره نويسندگان چك بر تاريك انديشى حاكم بر ادبيات مى تازد و آگاهى درست از تاريخ نسل هاى پيشين را براى انسان ضرورى مى شمارد.

- در اواسط سال ۱۹۶۷ نخستين رمان كوندرا به نام شوخى، در فرانسه انتشار مى يابد. رمانى كه براى او شهرت جهانى به همراه مى آورد.

- در اوت ۱۹۶۸ پس از اشغال چكسلواكى به دست قواى شوروى كوندرا از مهاجرت و ترك وطن امتناع مى ورزد.

- در سال ۱۹۶۹  ابتدا شغلش را از دست داد و يك سال بعد دوباره از حزب، اخراج شد.

- در سال ۱۹۷۳ جايزه مديسي را به خاطر « زندگي جاي ديگري است» دريافت داشت.

- در سال ۱۹۷۵، کوندرا به فرانسه مهاجرت کرد و در آن‌جا کتاب خنده و فراموشی را نوشت.

- در سال ۱۹۷۸ رمان والس خداحافظى جايزه «موندلو» را در ايتاليا نصيب كوندرا مى كند.

- در سال ۱۹۸۱ جايزه كامنولث به رمان كتاب «خنده و فراموشى»، نخستين رمانى كه او در تبعيد نوشته است، تعلق مى گيرد.

- در سال ۱۹۸۳ درجه دكتراى افتخارى دانشگاه ميشيگان به او اعطا مى شود.

- در سال ۱۹۸۴ رمان «بار هستى» به چاپ مى رسد و شهرت او را به عنوان يكى از رمان نويسان بزرگ معاصر تثبيت مى كند.

- در سال ۱۹۸۶ کتاب هنر رمان، انتشار می یابد. این اثر، نخستين كتابى است كه او به زبان فرانسه نوشته است.

- در سال ۱۹۹۰، کوندرا کتاب جاودانگی را به بازار داد.

- در سال ۱۹۸۸، کارگردان آمریکایی فیلیپ کوفمان، فیلمی از روی این کتاب به همین نام ساخت. کوندرا پس از دیدن فیلمی که از روی کتاب‌اش ساخته شده بود، اعلام کرد که دیگر به هیچ کارگردانی اجازهٔ فیلم کردن کتاب‌هایش را نخواهد داد.

 

نگاهی به آثار و اندیشه

 

رمان شوخی:

از زبان چندین داستان‌گو روایت می‌شود و تنها کتاب کوندرا است که در آن خود نویسنده راوی داستان نیست. از شوخی فیلمی چک نیز ساخته شده است. لودويك، شخصيت اين رمان، دانشجوى جوانى است كه به علت مسخره كردن ارزش هاى نظام حاكم از دانشگاه و حزب اخراج مى شود. در واقع زندگى و درگيرى هاى لودويك تجربه نسل رمان نويس و تجربه جمعى مردم چكسلواكى را در حكومت توتاليتر باز مى نمايد.

 

كتاب هنر رمان:

عصر جديد اروپا را همچون دورانى توصيف مى كند كه داراى دو خصيصه متضاد، يا به عبارت ديگر داراى ماهيتى «دوگونه» است؛ از يك سو فلسفه و علوم، انسانى را پرورش مى دهند كه جهان را منحصراً از ديد علمى و فنى مى نگرد، مى كوشد تا بر طبيعت و انسان هاى ديگر مسلط شود و سرانجام، در آنچه هيدگر «فراموشى هستى» مى نامد، فرو مى رود. ميلان كوندرا تاريخ تحول رمان را با «چهار ندا» مشخص مى كند: نداى بازى، نداى رويا، نداى انديشه و نداى زمان. رمان در قرن هيجدهم سرگرم مى كند، شگفتى مى آفريند و خواننده را با روياهاى نامحتمل و تصادف هاى پيش بينى ناپذير محور مى سازد.

 

رمان «بار هستى:

این اثر تفكر و كاوش درباره زندگى انسان و فاجعه تنهايى او در جهان است، جهانى كه در واقع دامى بيش نيست و بشر مغرور و سرگردان در ريسمان هاى به هم تنيده آن تلاش مى كند. برداشت فلسفى و زبان نافذ كتاب، از همان آغاز خواننده را با مسايل بنيادى هستى بشر روبه رو مى كند و به تفكر وا مى دارد. شخصيت هاى رمان با بيان احساسات، تفكرات و روياهاى خود، انسان معاصر را در برابر چشمان ما به نمايش مى گذارند و تلخكامى ها و سرخوردگى هايش را مى نمايانند.

عنوان كتاب در اصل «سبكى تحمل ناپذير هستى» بوده كه انديشه زيربنايى و درونمايه بنيادى رمان است. بارهستى يك رمان فلسفى است كه بايد با تأنى و تأمل مطالعه شود تا رابطه ميان رويدادهاى داستان و تفكرات ميلان كوندرا به خوبى آشكار گردد. كوندرا نه فيلسوف است و نه جامعه شناس، نه مورخ است و نه مفسر سياسى... او فقط رمان نويس است، رمان نويسى كه هستى انسان را مى كاود و به مدد «شعرى» كه همانا رمان است فاجعه از خود بيگانگى انسان معاصر را مى نماياند.

 

رمان خنده و فراموشی:

در این کتاب او از اعتراضات متعددی که مردم چکسلواکی به اتحاد شوروی داشتند می‌گوید. کتاب خنده و فراموشی ترکیب عجیبی از یک رمان، مجموعه‌ای داستان کوتاه، و تفکرات نویسنده است.

 

رمان جاودانگی:

در مقایسه با سایر آثار کوندرا که بیش‌تر تفکرات سیاسی را مطرح می‌کنند، این کتاب از درون‌مایهٔ فلسفی بیشتر و عمیقتری برخوردار است و مفاهیم جهانی‌تری را در خود می‌گنجاند.

 

شخصيت در رمان هاى كوندرا از پيش ساخته و پرداخته نشده است، او وقتى نوشتن رمانى را آغاز مى كند، شخصيت هاى آن را خوب نمى شناسد، او مى گويد: شخصيت شبيه سازى از موجود زنده نيست، شخصيت، موجودى تخيلى است، شخصيت من تجربى است. كوندرا همچنين در پى قهرمان سازى نيست، بلكه براى شناختن و شناساندن «من هاى معمولى» (انسان هاى عادى و جسم و روح آنان) مى كوشد.

كوندرا كاوشگر هستى است و در اين راه، اهميت و نقش رمان را بس عظيم مى داند. او در آرزوى آن است كه رمان جهان زندگى را پيوسته روشنايى بخشد و انسان را در برابر فراموشى هستى حراست كند.

ميلان كوندرا مى گويد: طرح و توطئه شوخى به خودى خود يك شوخى است. و تنها نه طرح و توطئه اش كه فلسفه اش نيز: «بشر گرفتار در دام شوخى، از فاجعه اى شخصى رنج مى برد كه از بيرون چرند و خنده دار مى نمايد. » تراژدى او در اين واقعيت ريشه دارد كه شوخى او را از هر حقى نسبت به تراژدى محروم كرده است.

رمان هاى ميلان كوندرا آزمايشگاهى است كه انسان در آن كالبدشكافى مى شود. رمان كوندرا ماهيت واقعى بشر و انگيزه هاى اصلى كارهاى او را در سايه پيشداورى ها، خوشحالى ها، ظاهرسازى ها، ساده دلى ها و... پنهان نمى سازد. در رمان كوندرا غول ها موش مى شوند، و خصلت فريبكارانه و اغفالگرانه ادعاهاى پر طمطراق و كلمات زيبا و اغوا كننده بر ملا مى گردد. انسانى كه خود را گول مى زند و در نهايت خوش خيالى واقعيت را بدانگونه كه مى خواهد مى پندارد، در موقعيت مضحك و حقير خويش غافلگير مى شود.

در انديشه كوندرا، پندار و گمان واهى، همچون سدى عظيم، انسان را از شناختن خويش و شناختن جهان خويش باز مى دارد.

كوندرا مى گويد: «زيبايى در هنر، نورى است كه به ناگاه از آنچه هرگز گفته نشده است، مى تابد». آيا رمان جديد با «نورى خيره كننده» انسان را از فروريختن در «فراموشى هستى» باز خواهد داشت. آيا هنر رمان خواهد توانست انسان را در راه رسيدن به بلوغ و كمال يارى دهد و من خرد رمان را مى ستايم.

كوندرا همواره با شرح هاي خنده دار، يا تفنن آميز از زندگي خصوصي شخصيت ها و خواب و خيال هاي پيچيده و پردلهره آنان درباره سرنوشت هايشان، درگير است. كوندرا عاشق جنبه هاي مضحك ولي واقعي زندگي است، از كمدي هاي جنسي گرفته تا سوء تفاهم هاي كوچك و بزرگ؛ كوندرا دايره مفاهيم و زيبايي شناسي خاص خود را دارد. آنچه از اشغال ميهنش، سوء استفاده از قدرت و تحريف سياسي گذشت بيان مي دارد با آنكه كلي و انساني اند اما باز در حيطه تعاريف خاص او معنايي ديگر يافته اند. دستاورد او در اين بوده است كه زندگي خصوصي و سياسي را در چارچوبي واحد جادهد و نشان دهد. هر دو از سرچشمه ي واحد نقص هاي بشري شكل مي گيرند. با اين همه او از اين كه از اثرش برداشت سياسي شود، رنجيده خاطر است. خود او در مصاحبه اي كه در ابتداي كتاب «كلاه كلمنتيس» آمده است، مي گويد: برداشت سياسي برداشت بدي است و آنچه را كه به نظر خودم در كتاب مهم است، ناديده مي گيرد. چنين برداشتي فقط يك جنبه را مي بيند: «رد رژيم كمونيستي!»

كوندرا تنها رمان را واجد اين قابليت مي داند كه به انسان ادراك و بينش ويژه اي از جهان بدهد كه امكان كسب آن بينش به هيچ شكل ديگر جست وجو وجود ندارد، كوندرا رمان را نه توصيف جامعه يا تاريخ، بل كه آن را تنها وسيله اي معرفي مي كند كه با آن مي توان وجود انساني را با تمام جنبه هايش تشريح كرد: «زيرا رمان با همه نظام هاي فكري، نوعي شكاكيت ذاتي دارد. هر رمان طبيعتاً با اين فرض آغاز مي شود كه اساساً گنجاندن زندگي بشري در هر نظامي ناممكن است.» و مي افزايد:«رمان به سؤال ها جواب نمي دهد، احتمالات را عرضه مي كند.»

 

آثار ترجمه شده به فارسی

- هنر رمان

- شوخی - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

- عشق‌های خنده‌دار - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - اانتشارات روشنگران و مطالعات زنان

- دون ژوان - ترجمهٔ آیسل برزگر - نشر سروینه

- زندگی جای دیگری‌ست

- مهمانی خداحافظی - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

- کلاه کلمنتیس - ترجمهٔ احمد میرعلائی - نشر باغ نو

- کتاب خنده و فراموشی - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

- بار هستی - ترجمهٔ پرویز همایون پور - نشر گفتار

- ژاک و اربابش - ترجمهٔ فروغ پوریاوری - انتشارات روشنگران و مطالعات زنان

- جاودانگی - ترجمهٔ حشمت‌الله کامرانی -نشر تنویر

- آهستگی

- وصایای تحریف شده

- هویت - ترجمهٔ دکتر پرویز همایون‌پور - نشر قطره

- جهالت - ترجمهٔ آرش حجازی - نشر کاروان

توضیح: کتابی که میلان کوندرا تحت عنوان عشق‌های خنده‌دار نوشت دارای هفت داستان کوتاه است، اما ترجمهٔ این کتاب به فارسی فقط ۴ داستان از این مجموعه را در بر می‌گیرد و ۳ داستان دیگر بعد از مدتی در مجموعه‌ای باعنوان دون ژوان به فارسی ترجمه شدند. اما در اصل به مجموعهٔ عشق‌های خنده‌دار تعلق دارند.

 

 

گزارش تخلف
بعدی